امّ حبيبه: همسر پيامبر (امّ المؤمنين)
امِّحبيبه، رَمْلَه (هند)[47] دختر ابوسفيان و از همسران پيامبر(صلى الله عليه وآله) است.[48] به نقلى وى 17 سال پيش از بعثت زاده شد[49]و در سالهاى نخست بعثت همراه شوهرش، عبيدالله بن جَحْش اسدى به اسلام گرويد. در سال پنجم بعثت، در هجرت دوم مسلمانان به حبشه شركت كرد.[50] همسرش در آنجا مرتد شد و به آيين مسيح درگذشت[51]؛ اما امّحبيبه كه از او جدا شده بود همچنان بر اسلام خود ماند.[52]نجاشى با دريافت نامهاى از پيامبر در سال ششم[53] يا هفتم هجرى،[54] امّ حبيبه را كه تحت سرپرستى او بود براى رسول خدا خواستگارى كرد و با مهريه فراوانى او را به عقد آن حضرت در آورد و براى او كابين بست.[55] در اينكه چه كسى عهدهدار وكالت و اجراى عقد بود گزارشها متفاوت است. بنابه نوشته برخى از آنجا كه پدرش ابوسفيان* كافر بود نجاشىِ* مسلمان امّحبيبه را به ازدواج پيامبر(صلى الله عليه وآله)درآورد[56]؛ اما قول مشهور حاكى از آن است كه يكى از نزديكان امّحبيبه به نام خالد بن سعيد[57] يا عثمان بن عَفّان[58] عهدهدار اين امر بوده است.
امّحبيبه از ميان همسران پيامبر(صلى الله عليه وآله)، از لحاظ نسب از همه به آن حضرت نزديكتر و مهرش نيز بيشتر بوده است.[59] ايمان او به پيامبر تا بدانجا بود كه در سال هشتم هجرت وقتى پدرش ابوسفيان براى تجديد و تحكيم پيمان حديبيه به مدينه آمد بر او وارد شد و خواست بنشيند. وى پدر را فردى مشرك و ناپاك خواند و اجازه نداد بر روى فرش رسول خدا بنشيند.[60]
از زندگى امّحبيبه پس از پيامبر(صلى الله عليه وآله) آگاهى چندانى وجود ندارد. بنا به گزارشى وى به هنگام محاصره عثمان در سال 35 هجرى در حالىكه بر مركب سوار بود به قصد ملاقات با او پيش آمد و چون از ملاقات وى جلوگيرى شد گفت: وصاياى بنىاميه به عثمان سپرده شده و او قصد دارد عثمان را به ياد آنها بيندازد؛ اما محاصرهكنندگان گفتههاى وى را نپذيرفتند.[61] روايتى ديگر حاكى از آن است كه او به عثمان آب رسانيده و حتى بعضى قصد داشتهاند عثمان را در هودج او از محاصره برهانند.[62] از نظر برخى وى پس از كشته شدن عثمان پيراهن آغشته به خون وى را همراه نعمان بن بشير نزد برادرش معاويه، به دمشق فرستاد.[63]
امّحبيبه از راويان حديث پيامبر(صلى الله عليه وآله) بود و افرادى چون برادرش معاويه، عُرْوَة بن زبير، دخترش حبيبه و ديگران از او روايت كردهاند.[64] سرانجام وى در سال 42[65] ،44[66] يا 59[67] هجرى در مدينه در گذشت، هر چند برخى از سفر او به دمشق ياد كرده و محل دفن او را نيز همانجا دانستهاند[68] چنانكه در گورستان باب الصغير قبرى به وى منسوب است.[69]
امّحبيبه در شأن نزول:
1. از نظر برخى مفسران عامه، ازدواج پيامبر(صلى الله عليه وآله) با امّحبيبه موجب مودت بين وى و ابوسفيان شد، ازاينرو نزول آيه: «عَسَى اللّهُ اَن يَجعَلَ بَينَكُم وبَينَ الَّذينَ عادَيتُم مِنهُم مَوَدَّة =اميد است خدا ميان شما و كسانى از مشركان كه با شما دشمنى كردند پيوند محبت برقرار كند ...» (ممتحنه/60 ، 7) را درباره اين ازدواج دانستهاند[70]؛ ليكن برخى از مفسران ارتباط اين آيه با ازدواج ام حبيبه را مردود و برخى ديگر از باب تطبيق دانستهاند.[71] بيشتر مفسران نزول اين آيه را درباره اسلام آوردن مشركان در فتح مكه مىدانند كه موجب مودت بين مسلمانان و آنان شد.[72]
2. به نقلى پس از چند غزوه،[73] زنان پيامبر(صلى الله عليه وآله)از آن حضرت خواستند تا بر نفقه آنان بيفزايد و زندگى ايشان را توسعه دهد. گفته شده: درخواست امحبيبه از پيامبر جامهاى سُحُولى[74] (جايى يا قبيلهاى در يمن)[75] يا سُحْوانى[76]بوده است. رسول خدا كه توان بر آوردن اين خواستهها را نداشت مدت يكماه از آنان كناره گرفت، تا آيات 28 ـ 29 احزاب/33 در اين باره نازل شد و به زنان پيامبر هشدار داد كه اگر زندگى پرزرق و برق دنيا را مىخواهيد مىتوانيد از پيامبر جدا شويد[77]. «يـاَيُّهَا النَّبىُّ قُل لاَِزوجِكَ اِن كُنتُنَّ تُرِدنَ الحَيوةَ الدُّنيا و زينَتَها فَتَعالَينَ اُمَتِّعكُنَّ واُسَرِّحكُنَّ سَراحـًا جَميلا * و اِن كُنتُنَّ تُرِدنَ اللّهَ ورَسولَهُ والدّارَ الأخِرَةَ فَاِنَّ اللّهَ اَعَدَّ لِلمُحسِنـتِ مِنكُنَّ اَجرًا عَظيمـا = اى پيامبر! به همسرانت بگو: اگر شما زندگى دنيا و زرق و برق آن را مىخواهيد، بياييد با هدايايى شما را بهرهمند سازم و به طرز نيكويى رهايتان سازم و اگر شما خدا و پيامبرش و سراى آخرت را مىخواهيد، خداوند براى نيكوكاران شما پاداشى بزرگ آماده ساخته است». با نزول اين آيات همسران پيامبر از جمله امّحبيبه بودن با آن حضرت را ترجيح دادند.[78]
3. به موجب برخى روايات، پس از نزول آيه تخيير (احزاب/33،28 ـ 29) زنان پيامبر(صلى الله عليه وآله)ترسيدند كه آن حضرت آنان را طلاق دهد، بدين سبب از وى خواستند همچنان همسران پيامبر(صلى الله عليه وآله) باقى باشند[79] و آن حضرت در تقسيم اوقات و نفقه هرگونه كه صلاح دانست عمل كند. درباره (درخواستهاى ايشان آيه: «تُرجى مَن تَشاءُ مِنهُنَّ و تُـوى اِلَيكَ مَن تَشاءُ ... =
در مورد رفتار با همسرانت و تقسيم اوقات بر آنها نوبت هر يك از آنان را كه خواهى تأخير انداز (ارجاء) و هر يك را كه خواهى نزد خود جاى ده (ايواء)» (احزاب/33، 51) نازل شد. برخى مفسران امّحبيبه را از زنان «ارجاء» دانستهاند[80]، هر چند مفسران ديگرى وى را از زنان «ايواء» برشمردهاند.[81]
منابع
اسباب النزول، واحدى؛ الاستيعاب فى معرفة الاصحاب؛ اسد الغابة فى معرفة الصحابه؛ الاصابة فى تمييز الصحابه؛ انسابالاشراف؛ بحارالانوار؛ بحرالعلوم، سمرقندى؛ البحرالمحيط فى التفسير؛ البداية و النهايه؛ تاريخ الامم و الملوك، طبرى؛ تاريخ مدينة دمشق؛ تاريخ المدينة المنوره؛ التبيان فى تفسير القرآن؛ التفسير الكبير؛ جامع البيان عن تأويل آى القرآن؛ الجامع لاحكام القرآن، قرطبى؛ الدرالمنثور فى التفسير بالمأثور؛ روض الجنان و روحالجنان؛ سفرنامه ابن بطوطه؛ سير اعلام النبلاء؛ السيرة النبويه، ابن هشام؛ الطبقات الكبرى؛ كشف الاسرار و عدة الابرار؛ مجمع البيان فى تفسير القرآن؛ المحبر؛ المحررالوجيز فى تفسير الكتاب العزيز؛ مروجالذهب و معادن الجوهر؛ معجم البلدان؛ المغازى؛ الموطّأ؛ النكت والعيون، ماوردى.سيدمحمود سامانى
[47]. انسابالاشراف، ج 2، ص 72؛ الاستيعاب، ج 4، ص 401.
[48]. السيرةالنبويه، ج4، ص362؛ الطبقات، ج8 ، ص 76 ـ 78.
[49]. الاصابه، ج8، ص140.
[50]. انسابالاشراف، ج 1، ص 227.
[51]. السيرة النبويه، ج 4، ص 362؛ اسدالغابه، ج 7، ص 303.
[52]. الطبقات، ج 8 ، ص 77؛ المحبر، ص 76.
[53]. انسابالاشراف، ج 2، ص 72؛ الاستيعاب، ج 4، ص 484.
[54]. الطبقات، ج 8 ، ص 78.
[55]. الطبقات، ج8 ، ص78؛ تاريخ طبرى، ج2، ص 213.
[56]. الاستيعاب، ج 4، ص 403.
[57]. انسابالاشراف، ج 1، ص 227؛ تاريخ طبرى، ج 2، ص 213.
[58]. تاريخ طبرى، ج2، ص213؛ اسدالغابه، ج7، ص303.
[59]. الاستيعاب، ج4، ص402؛ سير اعلامالنبلاء، ص219.
[60]. السيرة النبويه، ج 4، ص 396؛ المغازى، ج 2، ص 792 ـ 793.
[61]. البداية و النهايه، ج 7، ص 150؛ تاريخ طبرى، ج 2، ص 672 .
[62]. تاريخ المدينه، ج 3، ص 1312 ـ 1313.
[63]. مروج الذهب، ج 2، ص 389.
[64]. تاريخ دمشق، ج 69 ، ص 131؛ سير اعلام النبلاء، ج 2، ص 219.
[65]. سير اعلام النبلاء، ج 2، ص 222.
[66]. الطبقات، ج8، ص80؛ انسابالاشراف، ج2، ص74.
[67]. المحبر، ص 89 .
[68]. تاريخ دمشق، ج 69 ، ص 131؛ سير اعلام النبلاء، ج 2، ص 220.
[69]. سفرنامه ابن بطوطه، ج 1، ص 98.
[70]. تفسير ماوردى، ج 5 ، ص 519 ؛ الدرالمنثور، ج 8 ، ص 130؛ انسابالاشراف، ج 2، ص 73.
[71]. تفسير سمرقندى، ج3، ص353؛ المحررالوجيز، ج 15، ص490؛ البحرالمحيط، ج 10، ص 156.
[72]. جامعالبيان، مج 14، ج 28، ص 82 ؛ التبيان، ج 9، ص581ـ582 ؛ التفسيرالكبير، ج29، ص302ـ303.
[73]. البحرالمحيط، ج 8 ، ص 471.
[74]. تفسير ماوردى، ج 4، ص 395.
[75]. الموطأ، ج1، ص223؛ معجمالبلدان، ج3، ص 195؛ بحارالانوار، ج 16، ص 113.
[76]. التبيان، ج8، ص334.
[77]. مجمعالبيان، ج 8 ، ص 555 .
[78]. تفسير ماوردى، ج4، ص396؛ التبيان، ج8، ص335.
[79]. جامعالبيان،، مج 12، ج 22، ص 31؛ اسبابالنزول، ص 301؛ مجمعالبيان، ج 8 ، ص 573 ـ 574 .
[80]. جامعالبيان، مج 12، ج 22، ص 31؛ روضالجنان، ج 16، ص 8 ؛ تفسير قرطبى، ج 14، ص 139.
[81]. كشف الاسرار، ج 8 ، ص 70؛ الدر المنثور، ج 6 ، ص 633 .